چهار اصل مهم برای ترغیب و تشویق دیگران

درکی که دیگران از شما دارند، بسیار با اهمیت است.

چهار اصل وجود دارد که چه در زندگی شخصی و چه در زندگی شغلی تان، توانایی شما را در ترغیب دیگران بالا می برد. این چهار اصل عبارتند از : قدرت شخصی، تعیین جایگاه خود، عملکرد و رفتار مودبانه. این اصول بر مبنای درکی که دیگران از شما دارند، استوار گردیده اند.

قدرت شخصی تان را افزایش دهید

اولین اصل " قدرت شخصی " شماست. هر چه دیگران بیشتر احساس کنند که شما قدرت و نفوذ دارید – حالا چه واقعا قدرت و نفوذ داشته باشید چه نداشته باشید – همین درک و احساسی که دیگران درباره ی شما دارند، این احتمال را بیشتر می کند که این افراد توسط شما ترغیب و تشویق شوند و کارهایی را انجام دهد که شما می خواهید. به عنوان مثال، اگر این طور به نظر بیایید که یک مدیر ارشد هستید و یا فرد ثروتمندی هستید این احتمال بیشتر وجود دارد که مردم بخواهند به شما کمک کنند و یا خدمتی به شما بکنند اما اگر این طور به نظر بیایید که یک کارفرمای سطح پایین هستید، بر روی اطرافیان تان چندان تاثیر و نفوذی نخواهید داشت.

خودتان مشخص کنید که دیگران چگونه درباره ی شما فکر کنند

دومین اصل " تعیین جایگاه خود" می باشد.این اصل به این مسئله اشاره دارد که دیگران چگونه درباره ی شما فکر می کنند و یا در غیاب شما چگونه درباره تان صحبت می کنند. جایگاهی که شما در ذهن و قلب دیگران برای خود بدست می آورید اساسا مشخص کننده ی این است که تا چه میزان آنها پذیرای تاثیر و نفوذ شما بر روی خودشان هستند.

در انجام هر کاری که با مشارکت دیگران، آن کار را انجام می دهید در حقیقت شما باعث می شوید که درک و احساس خاصی در مورد شما در درون افراد دیگر شکل بگیرد و بر نگرش و طرز فکر آنها در مورد خودتان تاثیرگذار خواهید بود. فکر کنید که چگونه می توانید در گفتار و کردار خود تغییراتی ایجاد کنید تا اینکه بقیه افراد طوری درباره ی شما فکر کنند و نگرش آنها درباره ی شما به گونه ای باشد که آماده ی قبول درخواست های شما و آماده ی کمک و همکاری با شما باشند.  

هر کاری را با مهارت انجام دهید

اصل سوم "عملکرد شما " می باشد. این اصل به میزان مهارت و تخصص شما در حوزه ی کاری تان اشاره دارد. فردی که به خاطر توانای اش در رسیدن به نتایج مورد نظرش، بسیار مورد احترام قرار می گیرد کسی است که نسبت به فردی که کارش را به طور معمولی انجام می دهد تاثیر گذاری و نفوذ بیشتری بر روی سایر افرد دارد.

خود را ملزم کنید که تا حد عالی بودن، پیش بروید

درکی که سایر افراد از عملکرد و توانایی اجرایی شما دارند به شدت بر روی طرز فکر آنها درباره ی شما تاثیر گذار است. شما باید خود را ملزم نمایید که در حوزه ی کاری خودتان بهترین باشید. گاهی اوقات شهرت و اعتباری که شما به خاطر عالی بودن عملکرد تان بدست می آورید می تواند آنقدر تاثیرگذار باشد که به تنهایی باعث می شود شما به یک فردی تبدیل شوید که در تمام تعاملات خود با اطرافیان بسیار با نفوذ و ترغیب کننده است. به طوری که اطرافیان تان  توصیه ها و راهنمایی های شما و همچنین در خواست های شما را به راحتی قبول می کنند.

رفتارتان با دیگران مودبانه باشد

چهارمین اصل در مورد توانایی ترغیب و تشویق دیگران " رفتار مودبانه " می باشد. دو دلیل باعث می شود که افراد کاری را انجام بدهند. اولا به این دلیل که دوست دارند آن کار  را انجام دهند، ثانیا به این خاطر که مجبور هستند آن کار را انجام بدهند. وقتی شما با احترام و با مهربانی با افراد برخورد می کنید رفتار مودبانه ی شما باعث می شود که آنها بخواهند کاری را برای شما انجام بدهند و در اینجا اجباری وجود ندارد بلکه طرز رفتار شما به آنها انگیزه می دهد که خودشان را  به زحمت بیاندازند و به شما کمک کنند تا اینکه مشکل تان را حل کنید و یا به هدف تان دست پیدا کنید. خوش رفتاری با دیگران، در واقع به یکی ازعمیق ترین نیازهای ناخودآگاه انسان پاسخ می دهد— نیاز به مورد احترام بودن و مهم بودن— نیازی که در همه ی انسان ها وجود دارد. هر زمانی که شما باعث ایجاد چنین احساسی در فردی دیگر می شوید با گفتارتان، با طرز فکرتان درباره ی آن فرد و  یا نحوه ی رفتارتان باعث خواهید شد که آن فرد احساس کند بسیار مورد احترام و مهم است. در نتیجه این فرد تحت تاثیر شما قرار می گیرد و تقریبا هر کاری را که نیاز داشته باشید برای تان انجام می دهد.

درک و احساسی که دیگران درباره ی شما دارند، واقعیت است.

همان طور که قبل تر گفتیم درکی که دیگران از شما دارند بسیار با اهمیت است. درک و احساس هر فرد، حقیقت زندگی اوست. افراد بر اساس درک و احساس شان عمل می کنند. اگر شما احساس آنها را درباره ی خودتان تغییر بدهید در واقع طرز فکر آنها را درباره ی خودتان تغییر داده اید و در نتیجه کارهایی که آنها برای شما انجام خواهند داد نیز تغییر پیدا می کند.

 تمرین عملی

دو کار وجود دارد که می توانید فورا انجام دهید تا این ایده ها را عملی کنید:

اولا، دائما درباره ی تاثیری که دوست دارید بر روی دیگران داشته باشید تفکر کنید، سپس اطمینان حاصل کنید که هر کاری که انجام می دهید و هر چیزی که می گویید مطابق با این خواسته باشد و تاثیر مورد نظر شما را بر روی سایر افراد بگذارد.

ثانیا، با دیگران خوش رفتاری کنید. این قوانین طلایی را در تعاملات خود با دیگران به کار ببندید. همواره مودب باشید و کاری کنید که افراد احساس مهم بودن کنند.

هر چقدر مردم شما را بیشتر دوست داشته باشند، بیشتر تحت تاثیر و نفوذ شما قرار می گیرند.

وقتی برنامه ریزی هایتان را انجام دادید، باید خلاصه ای از اهداف تان را به زمان حال بنویسید گویا در آن لحظه که دارید خلاصه ای از اهداف تان تهیه می کنید همان فرد موفقی هستید که به آن اهداف و برنامه ها جامه ی عمل پوشانده است.
خلاصه ای که از اهداف نوشته می شود، معمولا نوشته هایی شخصی هستند و با نگرشی مثبت و امیدوارکننده نوشته می شوند.

به طور شایسته خود را برای موفقیت آماده کنید.

وقتی در خلاصه ی اهداف تان، عبارات خود را به زمان حال می نویسید و اصطلاحاٌ زمان حال را در نوشته تان به کار می برید و همچنین ضمیر اول شخص را به کار می برید ذهن ناخودآگاه شما این عبارات را به عنوان یک دستور می پذیرد و از آنها تبعیت می کند. به طور مثال می توانید جمله ای مانند جمله ی زیر را در خلاصه ی اهداف تان بنویسید:
" من یک فروشنده ی بی نظیر هستم "
بعد از هر ملاقاتی که با خریداران احتمالی ِ کالاهایتان دارید باید سریعاٌ به خلاصه ی اهداف تان نگاهی بیاندازید و از خودتان بپرسید که آیا رفتار و عملکرد اخیرتان شبیه به آن فردی که می خواهید باشید، هست یا نه؟ به عنوان یک فروشده ی ماهر و درجه یک، شما همیشه عملکرد فروش خود را با استاندارهایی در سطح بالا مقایسه می کنید و فعالیت های خود را با آن استاندارها مطابقت داده و هماهنگ می کند. دائما سعی می کنید که بهتر از قبل باشید. در هر صورت شما هر روز به طور سنجیده و حساب شده کار می کنید تا اینکه بیشتر و بیشتر شبیه به آن فرد ایده آلی شوید که دوست دارید باشید.

مشخص کنید که خلاصه ی اهداف تان چه چیزی باید باشد.

هدف شما این است که یک سال دیگر در همین روز، وقتی یکی از مشتریان دائمی شما با یکی از خریداران احتمالی کالاهای شما در رستورانی نهار می خورد و خریدار احتمالی از مشتری شما درخواست می کند که ویژگی هایی را که شما به عنوان یک فروشنده، از آنها برخوردار هستید را با جزئیات تشریح کند، کاری که مشتری شما انجام می دهد این است که خلاصه اهدافی را که شما برای خودتان در کسب و کارتان تعیین کرده اید را برای خریدار احتمالی تشریح می نماید. نحوه ی رفتار شما با مشتری آنقدر عالی است که مشتری با آب و تاب و با عباراتی پر شور و هیجان انگیز ویژگی های شما را برای افراد دیگر که خریداران احتمالی کالاهای شما هستند توصیف می کند.

خودتان را با خودتان مقایسه کنید.

زمانی که اهداف تان را مشخص کردید و خلاصه ای از آن تهیه نمودید، می توانید آن را دوباره بخوانید، مورد بررسی قرار دهید، اصلاحش کنید و دائماٌ آن را ارتقا داده و بهتر کنید. می توانید موارد جدیدی را به لیست اهداف تان اضافه کنید و حتی می توانید اهدافی را که قبلاٌ در لیست تان قرار داده اید تعریف واضح تری از آنها ارائه کنید تا اینکه اهداف تان مشخص تر و واضح تر گردند. این لیستی که از اهداف تان تهیه می نمایید در شما به یک باور تبدیل می شود و در زندگی تان به یک رهنمودی تبدیل می شود که نحوه ی رفتار شما را در تمام تعاملاتی که با دیگران دارید، تعیین می نماید. هر روز می توانید عملکرد و نحوه ی رفتارتان را مورد ارزیابی قرار دهید و آنها را با استانداردهایی که در خلاصه ی اهداف تان مشخص نموده اید، بسنجید.

منش و شخصیتی منحصر به فرد را در خودتان ایجاد کنید.

در طی زمان، اتفاق خارق العاده ای خواهد افتاد. در حالی که شما خلاصه ی اهداف تان را بازخوانی می کنید و مورد بررسی قرار می دهید متوجه می شوید که تقریباٌ به طور ناخودآگاه، کلماتی را به کار می برید و یا طوری رفتار می کنید که بیشتر و بیشتر شبیه به آن فرد ایده آلی شوید که در خلصه ی اهداف تان ویژگی های آن را ترسیم کرده اید. دیگران خیلی سریع متوجه ی این تغییرات در شما می شوند. در طی زمان متوجه خواهید شد که شما حقیقتاٌ درون خودتان یک نوع منش و شخصیتی را ایجاد می کنید که شما آن را در وجود دیگران می بینید و  آن نوع شخصیت را تحسین می کنید و دوست دارید که آن شخصیت و ویژگی را در خودتان نیز داشته باشید. شما تبدیل به فردی خواهید شد که آینده و سرنوشت اش را خودش رقم می زند. بعد از اینکه  روش ( ای بی سی ) را در تهیه ی خلاصه اهداف تان به کار بردید حالا شما کاملاٌ آماده هستید که مهمترین کارهایتان را با سرعت بیشتری به انجام برسانید.

تمرین عملی

اولاٌ، تصور کنید که یکی از مشتریان شما با یکی از خریداران احتمالی کالاهای شما ملاقاتی دارد. اگر تصور کنیم که چنین اتفاقی خواهد افتاد، شما دوست دارید که مشتری تان درباره ی شما چه چیزی به این خریدار احتمالی بگوید، دوست دارید که چگونه شما را توصیف کند؟ چه نحوه ی رفتاری را باید با مشتریان تان داشته باشید تا اینکه آنگونه که دوست داید شما را توصیف نمایند؟ به عنوان مثال شما دوست دارید که همه، شما را به عنوان فروشنده ای بشناسند که به مشتریان خود اهمیت می دهد. حالا باید ببینید که چگونه باید با مشتریان تان رفتار کنید تا باعث شود که شما را با این ویژگی خاص بشناسند و توصیف نمایند.
ثانیاٌ، لحن و نگرش شما نسبت به خودتان، مثبت و امیدوارکننده باشد. ذهن خود را با افکار و پیام های مثبت تغذیه کنید، افکاری را به ذهن تان راه دهید که اهداف و شخص ایده آلی که می خواهید شبیه آن باشید را برایتان توصیف می کند.

قبل از هر چیز تصور کنید که 10 برابر درآمد سالانه تان درآمد داشته اید. فرض کنید حتی اگر این تصور برایتان دست نیافتنی به نظر می رسد یک لحظه خودتان را درحالی که درآمدتان 1000 درصد بیشتر شده است تصور نمایید.

خودتان را باور داشته باشید

واکنش اولیه بیشتر افراد وقتی از آن ها خواسته شد تا به موضوع بالا فکر کنند این بود که اندکی لبخند زده و به چرایی نشدن این تصور فکر کردند. یکی از آن ها این چنین پاسخ داد: اگر بدانی برای من چند سال طول کشیده است که به درآمد امروزیم رسیده ام تو نیز هیچ وقت به این فکر نمی کردی که درآمدت یکباره ده برابر شود.

هیچ بهانه ای وجود ندارد

در جایی جمله ای از مارک تواین خواندم که برای هر شکستی هزاران بهانه وجود دارد ولی هیچکدام دلیل خوبی نیستند. متاسفانه بسیاری از افراد متوسط با اینکه یکی از دغدغه های مهم آن ها مسائل مالی است و با وجود اینکه به صورت ذاتی توانایی این را دارند که در مرتبه بسیار بالاتری از جای فعلیشان باشند به خود ایمان نداشته و به دنبال بهانه هستند.

آیا یک نفر این قابلیت را دارد تا ده برابر بهتر شود؟

آیا مدیری که درآمد سالانه او 250000 دلار است ده برابر باهوش تر از مدیری با درآمد سالانه 25000 است؟ آیا او ده برابر بیشتر آموزش دیده است؟ آیا او ده برابر سخت تر کار کرده است؟ واضح است که پاسخ منفی خواهد بود. تمام این موارد نه از نظر ذهنی و نه فیزیکی قابل تصور نیستند اما پس چرا افرادی را در هر زمینه ای می بینیم که چندین برابر دیگران درآمد کسب می کنند. جالب است که میانگین سن، تجربه و هوش این افراد نیز تقریبا یکسان است؟

IQ واقعا خیلی مهم نیست

در تحقیقی که چند سال پیش در نیویورک برای تست IQ بر روی هزار زن و مرد انجام شد بین فردی با بالاترین میزان IQ و فرد با کمترین آن اختلافی دو و نیم برابری دیده شد. اما نتیجه مهمی که از این تحقیق بدست آمد این بود که باهوش ترین افراد بالاترین درآمد را بین این جمعیت مورد آزمایش نداشتند و افراد با IQ پایین نیز کمترین میزان درآمد را به خود اختصاص نداده بودند. نتیجه دوم اختلاف 100 برابری بین کمترین و بیشترین درآمد ها بود که با توجه به اختلاف دو ونیم برابری IQها جالب به نظر می رسید.

تمرین عملی

در ادامه برایتان دو توصیه داریم که به وسیله آن ها شما می توانید افزایش درآمدتان را شروع کنید. اول اینکه، افراد با بیشترین درآمد و موفقیت را در زمینه کاری خود شناسایی کنید و به دقت بررسی کنید چه چیزی باعث پیشرفتشان شده است. شما نیز از آن ها کپی برداری کنید. دومین توصیه این است که هدف اولیه خودتان را روی افزایش دو برابری درآمد در طول دو یا سه سال آینده قرار دهید. از همین امروز شروع به رسیدن به این هدف اولیه کنید.