باید هدف اصلی شما این باشد که احتمال موفقیت تان را افزایش دهید تا یکی از آن افراد خاص و استثنایی باشید که به اهداف خود می رسند و در زندگی شان تغییر و تحولی واقعی ایجاد می نمایند. رسیدن شما به موفقیت، بیشتر از هر عامل دیگری، به خود شما بستگی دارد.

برای اینکه توانایی های بالقوه خود را به فعل در بیاورید باید توجه خود را بر روی اهداف شغلی تان، کار و تلاش سخت و عوامل اصلی موفقیت متمرکز نمایید.

تا جایی که ممکن است خودتان را از شر بلاتکلیفی و بی برنامه گی خلاص کنید. باید زندگی تان را طوری سامان دهی کنید که احتمال دست یابی شما به اهداف شغلی تان، بسیار بالا باشد.

بین آنچه که می خواهید و این که چگونه می توانید از طریق کار و تلاش سخت به خواسته تان برسید، یک رابطه علت و معلولی وجود دارد که باید به آن پی ببرید. باید بر تمام ابعاد زندگی خود تسلطی کامل داشته باشید و آینده تان را خودتان بسازید. هیچ چیز را به شانس واگذار نکنید.

شانس یا کار و تلاش سخت

وقتی افرادی سریع تر از بقیه به موفقیت های بزرگ دست پیدا می کنند، دیگران فورا دلیل موفقیت آنها را خوش شانسی این افراد می دانند و ندرتا این موفقیت را به کار و تلاش سخت مربوط می دانند. وقتی افراد به خاطر نقاط ضعف شان، با شکست مواجه می شوند شکست شان را به خودشان منتسب نمی دانند بلکه دلیل آن را بد شانسی می دانند.

یکی از علت هایی که افراد درباره دلایل موفقیت و یا شکست، احساس سردرگمی و گیجی می کنند این است که اکثرا تفاوت بین احتمال و شانس را نمی دانند. در قمار، شرطبندی، بازی پوکر، اسلات ماشین و مسابقه اسب دوانی "احتمال" بسیار نقش دارد. دربازی هایی که احتمال در آنها بسیار نقش دارد، نتیجه بازی تقریبا خارج از کنترل شما می باشد و با عوامل ایجاد کننده موفقیت ، هیچ ارتباطی ندارد.

در هر صورت "شانس" کاملا با "احتمال" تفاوت دارد. در حقیقت، آنچه که ما آنرا شانس می نامیم همان قانون احتمالات است که در مورد کار و فعالیت های ما نیز صدق می کند. فرد خوش شانس، کارهای زیادی انجام می دهد که همه این کارها روی هم رفته، به طور قابل توجهی احتمال موفقیت و دست یابی آن فرد به اهداف مورد نظرش را افزایش می دهد. اگر تاریخچه هر موفقیت بزرگی را مورد بررسی قرار دهید و فعالیت های بیشماری راکه قبل از موفقیت و در جهت رسیدن به آن انجام گرفته است، بررسی نمایید، خواهید دید که عوامل ایجاد کننده موفقیت، در آن بسیار نقش داشته اند. خواهید دید که یک برنامه مشخص برای رسیدن به موفقیت وجود داشته است. متوجه خواهید شد که آن فرد موفق کارهای کوچک بیشماری انجام داده است و در بعضی موارد سال های سال تلاش کرده تا اینکه موفقیت نهایی امکان پذیر گردیده است.

یک اصل مهم در رسیدن به اهداف شغلی

قانونی در این باره وجود دارد که می گوید: بین تلاش شما و احتمال موفقیت نهایی شما در رسیدن به اهداف شغلی مورد نظرتان، یک رابطه مستقیم وجود دارد.

اگر یک فروشنده تازه کار، هر روز صبح زود از خواب یبدار شود، سخت کار کند، برای هر روز کاری خود برنامه داشته باشد، تمام طول روز به طور مستمر و بی وقفه کار کند، تا جایی که امکان دارد با مشتریان بیشتری صحبت کند، با جدیت و مصرانه کار خود را دنبال نماید و دائما تلاش کند که با مطالعه، گوش دادن به برنامه های آموزشی و حضور مستمر در دوره ها و سمینارهای آموزشی، مهارت فروش و توانایی شغلی خود را بالا ببرد، نسبت به دیگر فروشندگانی که نتوانسته اند این مراحل رشد و پیشرفت را طی کنند، احتمال موفقیت چنین فردی خیلی بیشتر خواهد بود. درآمد بالای این فرد موفق فقط به دلیل شانس نیست بلکه تا حدود زیادی مربوط به برنامه ریزی و کار و تلاش سخت می باشد. عوامل موفقیت در زندگی شخصی و حرفه ای به قرار زیر می باشند، اگر از تحصیلات خوبی برخوردار باشید، حرفه تان را کاملا مطابق با استعدادها و توانایی های ذاتی تان انتخاب نمایید و دائما تلاش کنید تا مهارت ها و ارزش کارتان را در شرکت تان ارتقا دهید، زمانی که به اهداف شغلی تان دست پیدا می کنید، این موفقیت نهایی صرفا نتیجه شانس نخواهد بود.

عوامل موفقیت را برای خود ایجاد کنید    

یک عامل دیگر موفقیت که به شانس مربوط می باشد، "قانون میانگین" نامیده می شود این قانون از بسط و تعمیم "قانون احتمالات" حاصل گردیده است. "قانون میانگین" می گوید که: گرچه شما نمی توانید پیش بینی کنید که از میان یک سری اتفاقات و اقدامات صورت گرفته، کدام یک به نتیجه و موفقیت ختم خواهد شد اما طبق "قانون میانگین" می دانید که با انجام یک کار مشخص و به تعداد دفعات مشخص، می توانید به اهداف شغلی تان دست پیدا کنید. هر چقدر شما کتاب های بیشتری مطالعه نمایید احتمال اینکه کتاب های مفید و کمک کننده ای را در زمینه شغلی و زندگی شخصی تان مطالعه کنید، به همان میزان افزایش پیدا خواهد کرد. بدین طریق یک عامل دیگر به عوامل موفقیت خود اضافه می کنید. اگر سخت کار کنید و برای فروش محصولات تان تماس های تلفنی بیشتری با مشتریان برقرار کنید احتمال خیلی بیشتری وجود دارد که بتوانید با مشتریانی روبرو شوید که نیاز مبرم به محصولات شما دارند. بدین طریق یک عامل دیگر به عوامل موفقیت تان اضافه می کنید واحتمال موفقیت شما افزایش می یابد.

به اهداف زندگی تان دست پیدا کنید

اگر دائما در کارتان ابتکار عمل به خرج دهید و روش های جدیدی را امتحان کنید، نسبت به کسی که اصلا خطر نمی کند و هیچ چیز متفاوت یا جدیدی را امتحان نمی کند، برای رسیدن به هدف و یا حل مشکلات اساسی خود، شما موفق تر خواهید بود. بدین ترتیب یک عامل دیگر به عوامل موفقیت تان اضافه می کنید و احتمال موفقیت تان را افزایش می دهید. اگر می خواهید در زندگی به موفقیت دست پیدا کنید و به اهداف شغلی تان برسید باید سخت کار کنید و به عوامل موفقیت که شما را به اهداف تان می رسانند، توجه خاص داشته باشید.  

برای موفقیت تان در کسب و کار، به عنوان یک مدیر و برای موفقیت کارکنان تان، دانستن این موضوع که چگونه باید به کارکنان خود، انگیزه دهید بسیار حائز اهمیت است.

برای اینکه کارکنان تان همچنان با انگیزه باقی بمانند و هر روز که به محل کارشان می آیند از انجام دادن کارشان لذت ببرند، چه می کنید؟

راه حل کلیدی برای ایجاد حداکثر کارایی

برای اینکه عملکرد شرکت و گروه کاری تان را به بالاترین حد برسانید، راه حل اصلی این است که با از بین بردن احساس ترس از شکست و ترس از پذیرفته نشدن، محیطی آکنده از اعتماد به نفس را در محل کارتان بوجود بیاورید. ترس از شکست و پذیرفته نشدن کارایی شخصی شما را پایین می آورد. مدیری که یک محیط کاری مثبت و آکنده از اعتماد به نفس را بوجود می آورد عملکرد بسیار بهتری خواهد داشت. در مورد کارکنان، غیبت از محل کار و میزان جایگزینی کارکنان کاهش پیدا خواهد کرد، میزان بهره وری افزایش و میزان اشتباهات کاری کاهش پیدا خواهد کرد.

چگونه به کارکنان تان انگیزه دهید: دو نیاز اساسی در محل کار

افراد برای اینکه در محل کار، بهترین عملکرد ممکن را داشته باشند دو نیاز اساسی دارند که باید برآورده شوند.

1) نیاز به استقلال: اولین نیاز " داشتن حس استقلال" نامیده می شود. افراد نیاز دارند که دیده شوند، مورد احترام واقع شوند و بخاطر عملکرد شخصی شان از بقیه متمایز باشند. برای موفقیت فردی، این نیازی است که باید توسط مدیران به رسمیت شناخته شود. کارکنان نیاز دارند که به عنوان یک فرد "خاص" پذیرفته شوند.

2) نیاز به وابستگی: دومین نیازی که هر فرد در محیط کارش دارد " داشتن حس وابستگی" است. افراد نیاز دارند که احساس کنند جزئی از یک چیز بزرگتر هستند، به عبارت دیگر نیاز به "احساس تعلق" دارند. افراد دوست دارند که جزئی از یک گروه باشند و می خواهند که در محل کارشان توسط گروه کاری شان به عنوان عضوی از آن گروه پذیرفته شوند.

سازمان ها و مدیران خوب، محیطی را بوجود می آورند که از یک سو، افراد احساس "استقلال و مهم بودن" می کنند و نیاز آنها به "وابستگی و احساس تعلق" نیز بی پاسخ باقی نمی ماند. مدیران خوب باعث می شوند که کارکنان شان احساس کنند که عضوی از یک گروه هستند یا به عبارت دیگر احساس کنند که عضوی از آن سازمان هستند. در سازمان ها و شرکت های تراز اول، سیستم پاداش دهی طوری طراحی می شود که نه تنها به عملکرد مستقل کارکنان پاداش داده می شود بلکه به عملکرد گروهی آنها نیز امتیاز و پاداش خاص داده می شود.

ایجاد انگیزه در کارکنان: با برقراری ارتباط مثبت با کارکنان، به آنها انرژی مثبت دهید

برای ایجاد انگیزه در کارکنان، یک عامل مهم وجود دارد و آن، ارتباط بین مدیر و کارکنان می باشد. در زمان گفتگو و تعامل بین مدیر و کارکنان، این ارتباط شکل می گیرد. این ارتباط، مهمترین عاملی است که میزان کارایی، عملکرد، بهره وری، بازدهی و همچنین سوددهی یک شرکت را تعیین می کند. زمانی که این ارتباط متقابل برقرار می شود، چه این ارتباط مثبت باشد چه منفی، در آن زمان است که عملکرد گذشته، حال و آینده آن افراد و آن شرکت مشخص می گردد. وقتی ارتباط بین مدیر و کارکنان، ارتباطی مثبت و حمایتگرانه باشد و اعتماد به نفس کارکنان را بالا ببرد، چنین ارتباطی باعث می شود که تصوری که کار کنان از خود و توانایی هایشان دارند مثبت باشد. در این صورت عملکرد، بهره وری و بازدهی آنها به بالاترین حد ممکن خواهد رسید.

محیط کاری که باعث می شود اعتماد به نفس کارکنان پایین بیاید: برای جلب رضایت مندی کارکنان از کار و محیط کاری شان، این روش، بدترین روش ممکن است.

اگر به هر دلیلی ارتباط بین مدیر و کارکنان مثبت نباشد، کارایی و بازدهی کارکنان کاهش پیدا می کند. وقتی این ارتباط مثبت و سازنده نیست کارکنان ترس از شکست و پذیرفته نشدن را در وجود خود احساس می کنند. این نوع ارتباط به هر دلیلی که بوجود بیاید باعث می شود که افراد محتاطانه عمل کنند و برای اینکه اخراج نشوند فقط دقیقا همان کاری را انجام دهند که لازم انجام دهند.

تقریبا همه ما در چنین محیط کاری که اعتماد به نفس فرد را پایین می آورد، کار کرده ایم. افراد وقتی از چنین محیط های کاری یاد می کنند اغلب، از آن شغل شان به عنوان بدترین شغلی که تا به حال داشته اند یاد می کنند. مهم نیست که شما از لحاظ مدیریتی تا چه اندازه موفق بوده اید، هر کاری که برای بهتر شدن این رابطه و تعامل دوطرفه انجام دهید نهایتا کیفیت کلی زندگی حرفه ای تان را بهتر می کنید.

هر چقدر شما کارآمدتر باشید و بتوانید باعث این امر شوید که عملکرد تمام کارکنان تان به حداکثر خود برسد، می توانید تعداد افراد بیشتری را در این زمینه مدیریت کنید. مدیران ممتاز و موفق کسانی هستند که با روش های مدیریتی شان باعث می شوند افراد عادی عملکردهای فوق العاده ای از خود نشان دهند.

نتیجه گیری

مدیران کارآمد، شدیدا عملگرا هستند. آنها فقط روی ایده هایشان فکر نمی کنند بلکه اقدام می کنند. وقتی فکر و ایده خوبی را از کسی می شنوند سریعا دست به کار می شوند و آن ایده را عملی می کنند. بنا براین اگر از ایده و روشی اطلاع پیدا کردید و به این نتیجه رسیدید که آن ایده می تواند به شما کمک کند تا به کار کنان تان انگیزه دهید و عملکرد آنها را بالا ببرید، درنگ نکنید، سریعا آن ایده را به کار ببندید. از نتیجه کار خود حیرت زده خواهید شد!

نحوه رفتار و کردار ما همواره مطابق با خود انگاره ای است که از خودمان در ذهن مان ساخته ایم. برایان تریسی

ارزش شما و توانایی های شغلی تان چقدر است؟ آیا فکر می کنید که ارزش شما و توانایی های شغلی تان خیلی بیشتر از آن درآمدی است که از کارتان بدست می آورید؟

یک ارتباط مستقیم بین "تصور از خود" از یک سو و نحوه عملکرد و کارایی شما، از سوی دیگر وجود دارد.

"تصور از خود" مجموعه ای از باورها و انگاره هایی است که درباره خودتان و توانایی های خود دارید. "تصور از خود" یعنی این که در هر زمینه از زندگی تان چه نگرشی درباره خودتان دارید و در مورد خودتان چگونه فکر می کنید.

اگر می خواهید در زندگی تان، نحوه مدیریت مالی تان و نحوه کسب درآمدتان تغییر و تحولی ایجاد نمایید باید تصوری را که از خودتان دارید تغییر دهید. عملکرد شما در دنیای واقعی همواره مطابق با آن تصوری است که در ذهن تان از خود ساخته اید. هرگونه تغییر و پیشرفتی در زندگی تان، زمانی آغاز خواهد شد که تصوری را که از خودتان و توانایی هایتان دارید، تغییر و یا بهبود دهید. باید در درون خود تغییر ایجاد کنید.

"تصور از خود" در امر فروش

به عنوان مثال، در امر فروش، شما تصوری از خودتان و توانایی هایتان دارید. اگر تصور از خودتان در سطح عالی و مثبت باشد کار فروش، مشکلی برای شما نخواهد داشت. صبح از خواب بیدار می شوید و مشتاق هستید که آن روز برای فروش کالاهایتان به افراد جدیدی سر بزنید. در زمینه بازاریابی با کفایت و با اعتماد به نفس عمل می کنید، بنابراین بازار فروش تان همیشه پر رونق خواهد بود.

اگر در امر فروش، تصوری که از خودتان دارید در سطح پایین و ضعیف باشد با ترس و اضطراب شروع به فروش کالاهایتان می نمایید. هر زمانی که امکان داشته باشد سعی می کنید تا از کارتان طفره بروید. فکر فروش و یافتن مشتری برای کالاهایتان شما را عصبی و مضطرب می کند. تا جایی که امکان داشته باشد از کارتان اجتناب خواهید کرد و همواره در جستجوی راهی خواهید بود تا از انجام فعالیت هایتان طفره بروید. البته این اصل در هر حوزه ای از فروش و در زندگی شخصی نیز صدق می کند.

چه چیزی میزان درآمد شما را تعیین می کند

هر فروشنده ای درباره میزان پولی که بدست می آورد، تصوری از خود در ذهنش دارد. روانشناسان دریافته اند که از آن میزان درآمدی که تصور می کنید قادرید بدست بیاورید، هرگز نمی توانید %10 بیشتر و یا کمتر، درآمد داشته باشید.

اگر%10 بیشتر از آن میزانی که فکر می کنید استحقاقش را دارید، درآمد داشته باشید فورا درگیر رفتارهای خنثی کننده ای می شوید که در مدیریت مالی این طور به نظر می آید که می خواهید از شر این پول اضافی خلاصی پیدا کنید. اگر شما یک ماه عالی و پر رونق در کسب و کارتان داشته باشید و در آن ماه درآمدتان از میزان مورد انتظارتان بیشتر باشد، تمایل و اشتیاق شدیدی دارید که این پول و درآمد اضافی را صرف غذا، سفر و پوشاک و موارد این چنینی نمایید. این پول، سریعا به اتمام خواهد رسید.

اگر %10 کمتر از آن میزانی که فکر می کنید قادرید بدست بیاورید، درآمد داشته باشید در مدیریت مالی تان درگیر رفتارهایی می شوید که سعی می کنید که این کمبود درآمد را جبران کنید. سریعا شروع می کنید به فکر کردن درباره روش هایی مانند: زمان طولانی تر کار کردن، سخت تر کار کردن، هوشمندانه تر و بهتر کار کردن تا اینکه بتوانید درآمدتان را به میزان موردنظر برسانید و از نظر ذهنی احساس آرامش و راحتی نمایید به عبارت دیگر به محدوده “comfort zone” برگردید.

زمانی که دوباره وارد "منطقه آرامش و راحتی" خود شوید احساس آرامش خواهید کرد و می توانید یک نفس راحت بکشید.

منطقه آرامش و راحتی خودتان را تغییر دهید

تنها راهی که می توانید درآمد فروش تان را افزایش دهید این است که در خصوص میزان درآمدتان، منطقه آرامش و راحتی خودتان را گسترده تر کنید. برای بعضی از افراد گستره "منطقه آرامش و راحتی" درآمد 50,000 دلار در سال می باشد. این افراد، با این میزان درآمد احساس آرامش می کنند. افراد دیگر با درآمد 100,000 دلار در سال، احساس آرامش می کنند. این افراد تلاش می کنند تا به این میزان درآمد دست پیدا کنند و فقط زمانی احساس آرامش و راحتی می کنند که به هدف خود برسند.

برای اینکه بتوانید با تغییر منطقه آرامش تان، زندگی تان را تغییر دهید، باید مشخص نمایید ارزش شما و ارزش توانایی های شما چقدر است. روش مدیریت مالی تان نشان می دهد که شما درمورد ارزش توانایی هایتان چگونه فکر می کنید.

واقع بین باشید

این موضوع بسیار حائز اهمیت است که برای ایجاد یک خودانگاره جدید در ذهن تان، واقع بین باشید، مخصوصا در آغاز کارتان.

زمانی که من برای اولین بار از قدرتی که "تصور از خود" می تواند داشته باشد، آگاهی پیدا کردم و متوجه شدم که تصوری که از خودم و توانایی هایم دارم چگونه درآمد مرا تحت تاثیر قرار می دهد، درآمدم تقریبا 30,000دلار در سال بود. فورا تصمیم گرفتم که درآمدم را به 300,000 دلار در سال برسانم. اما این هدف بزرگ به جای اینکه مشوق و محرکی برای درآمد بیشتر باشد، در حقیقت مرا بی انگیزه تر می کرد. ذهنم به جای اینکه متمرکز شود تا راهی برای درآمد بیشتر پیدا کند، از فکر کردن در این مورد باز ماند. درست مانند این که چراغی را خاموش کرده باشند.

نگرش خود را نسبت به مدیریت مالی تان تغییر دهید

برای افزایش درآمدتان باید تصوری را که از خود تان دارید، تغییر دهید و قبل از اینکه در دنیای واقعی بتوانید به آن مدیریت مالی که مورد نظرتان است، دست پیدا کنید باید در ذهن تان به اهداف مالی تان برسید. هدف اصلی تان باید این باشد که در مورد میزان درآمدتان بتدریج "تصور از خودتان" را ارتقا دهید تا اینکه در ذهن تان خود را به صورت فردی تصور کنید که درآمد بیشتری دارد.

خودتان را طوری تصور کنید که گویا در زمان حال، همان فردی هستید که دوست دارید باشید و همان میزان درآمدی را دارید که مورد نظرتان است.

به افرادی که درآمد بیشتری، نسبت به شما دارند نگاهی بیاندازید و تصور کنید که دقیقا مانند آن افراد هستید. از منطقه آرامش خود فراتر بروید، اگر می خواهید آنچه را که دوست دارید و شایسته آن هستید، بدست بیاورید نگرش و تصور از خودتان را تغییر دهید.